اسلایدر

داستان شماره 967

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 967

 

نتيجه خوار شمردن

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شخصى در بنى اسرائيل فاسد بود به طورى كه او را بنى اسرائيل از خود راندند. روزى آن شخص به راهى مى رفت به عابدى برخورد كرد كه كبوترى بر بالاى سر او پرواز مى كند و سايه بر او انداخته است . پيش خود گفت : من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشينم اميد مى رود كه خدا به بركت او به من هم رحم كند
اين بگفت و نزد آن عابد رفت و همانجا نشست . عابد وقتى او را ديد با خود گفت : من عابد اين ملت هستم و اين شخص فاسد است او بسيار مطرود و حقير و خوار است چگونه كنار من بنشيند، از او رو گردانيد و گفت : از نزد من برخيز
خداوند به پيامبران آن زمان وحى فرستاد كه نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سر گيرند. زيرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشيدم و اعمال آن عابد را (به خاطر خودبينى و تحقير آن شخص ) محو كردم

[ جمعه 7 آذر 1393برچسب:نتيجه خوار شمردن, ] [ 17:53 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد